صفحه شخصی محمد جان پرور   
 
نام و نام خانوادگی: محمد جان پرور
استان: فارس - شهرستان: لار
رشته: کارشناسی عمران - پایه نظام مهندسی: دو
شغل:  کارشناس راه وساختمان
شماره نظام مهندسی:  173002617
تاریخ عضویت:  1389/03/17
 روزنوشت ها    
 

 این متن را جدی بگیریم بخش عمومی

16
برای دریافت فایلها باید از نرم افزار های ویژه دانلود استفاده نمایید. (برای اطلاعات بیشتر اینجا کلیک کنید)


"این متن را جدی بگیریم"




فرزند عزیزم:


آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی،
اگر هنگام غذا خوردن لباسهایم را کثیف کردم ویا نتوانستم لباسهایم را بپوشم
اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده است
صبور باش و درکم کن
یادت بیاور وقتی کوچک بودی مجبور میشدم روزی چند بار لباسهایت عوض کنم
برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور میشدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف کنم...
وقتی نمیخواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نکن
وقتی بی خبر از پیشرفتها و دنیای امروز سوالاتی میکنم،با تمسخر به من ننگر
وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی حافظه ام یاری نمیکند،فرصت بده و عصبانی نشو
وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند،دستانت را به من بده...همانگونه که تو اولین قدمهایت را کنار من برمیداشتی....
زمانی که میگویم دیگر نمیخواهم زنده بمانم و میخواهم بمیرم،عصبانی نشو..روزی خود میفهمی
از اینکه در کنارت و مزاحم تو هستم،خسته و عصبانی نشو
یاریم کن همانگونه که من یاریت کردم
کمک کن تا با نیرو و شکیبایی تو این راه را به پایان برسانم


فرزند دلبندم،دوستت دارم
دوست های خودتان رو هم از این متن محروم نگذارید.

یکشنبه 21 اسفند 1390 ساعت 09:50  
 نظرات    
 
شهاب مظلوم 19:46 یکشنبه 21 اسفند 1390
5
 شهاب مظلوم
امروز که در دست تو ام مرحمتی کن، فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت . . .
مائده علیشاهی 00:43 دوشنبه 22 اسفند 1390
1
 مائده علیشاهی
یاد مامان بزرگم افتادم...فکر اینکه لحظه ای در کنارمون نباشه..........:(:( عاشقشم....
عادل گودرزی 00:51 دوشنبه 22 اسفند 1390
0
 عادل گودرزی
:(
داریوش مرادی 06:57 دوشنبه 22 اسفند 1390
0
 داریوش مرادی
مادر, مادر از عالمی تو سری - شکسته بال و پری
مکن تکیه به دیوار خلایق - کرم در پشت دیوار مادر است.
جلال بهرامی 09:51 دوشنبه 22 اسفند 1390
0
 جلال بهرامی
واقعا زیبا بود.تحت تاثیر قرار گرفتم .............
محمد مهدی معمر 09:55 دوشنبه 22 اسفند 1390
1
 محمد مهدی معمر
وقتی که دیگر نبود
من به بودنش نیازمند شدم
وقتی که دیگر رفت
من به انتظار آمدنش نشستم
وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد
من او را دوست داشتم
وقتی که او تمام کرد
من شروع کردم
وقتی که او تمام شد
من آغاز کردم
چه سخت است تنها متولد شدن
مثل تنها زندگی کردن است
مثل تنها مردن
فرزانه حبیبی 21:44 سه شنبه 23 اسفند 1390
1
 فرزانه  حبیبی
یادمان باشد که ما هم روزی پیر می شویم ........................ .
نیما محسون 16:04 پنجشنبه 3 فروردین 1391
0
 نیما محسون
بله حقیقتا هم همینطوره، قدر والدین را بدانیم.متشکرم